در وضعیت خوب-خوش هیکل و قوی-سالم و محکم be in good/great/perfect shape
سالم و سر حال- سر و مر و گنده be alive and kicking
صحیح و سالم be safe and sound
پوست کلفت بودن - حساس و زود رنج نبودن be thick -skinned
عاقل-دانا be nobody's fool
وجدان راحت داشتن - عذاب وجدان نداشتن have a clear / clean conscience
حق انجام کاری را داشتن have the right to do s.th
شبیه کسی بودن take after sb
ادامه مطلب!چرند و پرند گفتن be full of hot air تحمل یا جنبه شوخی نداشتن can't take a joke آینده نگر نبودن cant see beyond the end of one's nose آدم خام- کسی که دهانش بوی شیر میده a babe in the woods آدم سر سخت a hard nut to crack الکی خوش بودن live in a fool's paradise خام بودن- جوان و بی تجربه be wet behind the ears ( داشتن ) یک سر و هزار سودا have too many irons in the fire کنایه از کسی که پول اندکی را صرفه جویی میکند اما در مقابل پول فراوانی را از دست میدهد penny wise and pound foolish زیر نفوذ و کنترل مادر/همسر..... بودن be tied up to one's mother's...apron strings عضو خلاف/بد نام/ بد خانواده بودن be the black sheep of the family نداشتن دلیل برای عقاید خود not have a leg to stand on حال ندار بودن - مریض بودن be/feel under the weather ذوق کردن feel on top of the world از خوشحالی پر در آوردن be on cloud nine / walk on air حال کردن- کیف کردن- لذت فراوان بردن get a kick out of something خیلی خوش گذشتن-کیف دنیا را کردن have the time of ones's life خیلی خوشحالم کردی you made my day انگار آدم دیگه ای شدم i feel like a new person خوشحال کردن- دلداری دادن- دلگرم کردن cheer s.b up زیر خنده زدن- با صدای بلند خندیدن burst out laughing سیخ شدن مو بر تن آدم در اثر ترس و هیجان و غیره get goose bumps حال چیزی یا انجام کاری را داشتن be in the mood for s.th / to do s.th احساس خاصی داشتن/گمان کردن / حدس زدن have a feeling/hunch احساس راحتی و آرامش کردن / راحت بودن/ خودمانی بودن feel at home وعده چیزی را به خود دادن/ در آرزو و منتظر چیزی بودن have one's heart set on s.th بیزار بودن be sick and tired of (s.th/s.b جان به لب رسیدن have had it up to here(with s.b/s.th طاقتم طاق شده- دیگه کشش ندارم be at the end of one's rope بریدن-از پا در آمدن (جسما" یا روحا " در اثر فشار ) to crack up خسته و مرده بودن ( کنایه از خستگی بیش از حد ) be dead on one's feet رنجیدن-دلخور شدن- بر خوردن - ناراحت شدن get hard/ upset/offended اگر افعال بالا بدون be یا get به کار روند معنی آنها بر عکس خواهد شد برخوردن- به خود گرفتن take it personally احساس گناه کردن- احساس گناه داشتن to feel guilty/to have a sense of guilt ناراحت و معذب بودن /احساس غربت کردن like a fish out of water حسادت کردن- سوختن دل to eat one's heart out از حسادت ترکیدن be green with envy خیلی هیجان زده شدن-دیوانه شدن-(قادر به کنترل احساسات خود نبودن) get carried away در دل خود نگه داشتن-توی خود ریختن to bottle up your emotions/feelings/problems بد جوری شوکه شدن/از تعجب خشکم زد get the shock of one's life چت شده؟ چته؟ چرا اینجوری رفتار میکنی؟ what's gotten into you دیگر تحملش را ندارم/دیگر طاقتم طاق شده i cant take it anymore
نخود هر آش بودن have a finger in every pie