ادامه مطلب = بقیه داستان ها + ترجمه فارسی !
آ
قای رابینسون:
آقاي رابينسون هرگز به دندانپزشكي نرفته بود، براي اينكه ميترسيد.
اما بعد دندانش شروع به درد كرد، و به دندانپزشكي رفت. دندانپزشك بر روي دهان او وقت زيادي گذاشت و كلي كار كرد. در آخرين روز دكتر رابينسون به او گفت: هزينهي تمام اين كارها چقدر ميشود؟ دندانپزشك گفت: بيست و پنج پوند. اما از او درخواست پول نكرد.
بعد از يك ماه آقاي رابينسون به دندانپزشك زنگ زد و گفت: ماه گذشته شما از من تقاضاي هيچ پولي براي كارتان نكرديد.
دندانپزشك پاسخ داد: آه، من هرگز از انسانهاي نجيب تقاضاي پول نميكنم.
آقاي رابينسون پرسيد: پس چگونه زندگي ميكنيد.
دندانپزشك گفت: بيشتر انسانهاي شريف به سرعت پول مرا ميدهند، اما بعضيها نه. من براي پولم دو ماه صبر ميكنم، و بعد ميگويم «وي مرد شريفي نيست» و بعد از وي پولم را ميخواهم.
پروانه و پیله:
شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظلاهر شد. مردی ساعت ها با دقت به تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد. پروانه دست از تلاش برداشت. به نظر می رسید خسته شده و نمی تواند به تلاش هایش ادامه دهد. او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند. با استفاده از قیچی شکاف را پهن تر کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، اما بدنش کوچک و بال هایش چروکیده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود . انتظار داشت پروانه برای محافظت از بدنش بال هایش را باز کند. اما این طور نشد. در حقیقت پروانه مجبور بود باقی عمرش را روی زمین بخزد، و نمی توانست پرواز کند
مرد مهربان پی نبرد که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه بوجود آورده. به این صورت که مایع خاصی از بدنش ترشح می شود که او را قادر به پرواز می کند
بعضی اوقات تلاش و کوشش تنها چیزی است که باید انجام دهیم. اگر خدا آسودگی بدون هیچگونه سختی را برای ما مهیا کرده بود در این صورت فلج می شدیم و نمی توانستیم نیرومند شویم و پرواز کنیم
نگران نباشید، با سختی ها بجنگید و مطمئن باشید که بر آنها پیروز خواهید شد